یک ماهگی دخترم پریا
ایجا بود که یکم به رنگ و رو اومد.
اما هنوز قیافه ش شکل نگرفته بود.
اینجام هم اولین روزی بود که بعد از یک هفته اومد خونه مادر بزرگش و همه ریختن بالا سرش
سفره صبحانه رو هم جمع نکردن
اینجام اولین بار بود که عمو مهدی ش با شوق و ذوق داره نگاش می کنه و مادربزرگش هم طبق معمول معاینااااااااااااااات پزشششششششکی و بازدییییییییییید ناف پریــــــــــــــــــــــــــــااااااااا
( یره می تی باز تبخال زدی ) فتوشاپ نکردن تا همه ببینن و هووووووو کنن.